پروپوزال مقايسه طرح واره هاي ناسازگار اوليه و هوش هيجاني در افراد معتاد و غير معتاد
پروپوزال مقايسه طرح واره هاي ناسازگار اوليه و هوش هيجاني در افراد معتاد و غير معتاد |
![]() |
دسته بندي | موضوعات مختلف |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 113 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 20 |
پروپوزال مقايسه طرح واره هاي ناسازگار اوليه و هوش هيجاني در افراد معتاد و غير معتاد
عنوان پايان نامه به فارسي: مقايسه طرح واره هاي ناسازگار اوليه1 و هوش هيجاني2 در افراد معتاد3 و غير معتاد
عنوان پايان نامه به انگليسي: Comparing Early Maladaptive Schemas And Emotional Intelligence In Addict People And Non Addict
كلمات كليدي: طرح واره هاي ناسازگاراوليّه،هوش،هيجان ها،معتادان،سوء مصرف مواد،وابستگي
پرسش اصلي پژوهش :
آيا بين طرحواره هاي ناسازگار اوليه و هوش هيجاني در افراد معتاد و غير معتاد تفاوت وجود دارد ؟
بيان مسئله:
امروزه اعتياد يك بيماري زيستي _ رواني _ اجتماعي قلمداد مي شود و عوامل متعددي در گرايش به سوء مصرف مواد مخدر موثر است. اين عوامل در تعامل با يكديگر منجر به سوء مصرف و سپس وابستگي به مواد مي شوند زيرا به صورت درهم تنيده اي در پيدايش اعتياد مؤثرند. اعتياد يك ناهنجاري فرديست كه جسم ، فكر ، احساسات و عاطفه ، ارزشها ، روابط فردي ، خانوادگي ، اجتماعي ، معنوي و روحاني را در بر مي گيرد.
معتاد كسي است كه در اثر مصرف مكرر و مداوم وابسته به مواد مخدر يا دارو شده باشد. به عبارت ديگر قرباني هر نوع وابستگي جسماني يا رواني به مواد مخدر شناخته مي شود. البته هر معتادي اعتياد او با اولين مرتبه مصرف شروع مي شود. از نظر تربيت شناسي هر نوع موادي كه ايجاد وابستگي نمايد و پس از مصرف چنان تغييراتي را در فرد بوجود آورد كه از نظر اجتماعي قابل قبول و پذيرش نباشد و اجتماع نسبت به آن حساسيت يا واكنش نشان دهد ، آن مواد غير مجاز و كسي كه چنين موادي را مصرف مي كند ، معتاد شناخته مي شود. بطور كلي اعتياد نتيجه مصرف موادي است كه بواسطه تغييرات بيولوژي و فيزيولوژي حاصله از مصرف مواد مخدر تحمل ايجاد شده موجب بر خوردن تعادل عادي موجود در سيستم عمومي بدن انسان مي گردد.
سوء مصرف مواد اختلالي است كه در آن فرد به مصرف آسيب زننده ماده اي دارويي و يا غير دارويي و يا سمي پرداخته و اين مصرف منجر به مشكلات اجتماعي براي او مي شود. اين مشكل مي تواند شامل عدم حضور و احساس مسئوليت در محل كار،مدرسه ، خانواده يا مسائل حقوقي و قانوني براي او شود. سوء مصرف مواد مي تواند منجر به وابستگي مواد شود.
وابستگي:ميل شديد به مصرف يك ماده و تمايل به ادامه مصرف آن است ، تا جايي كه در بسياري از موارد وابستگي به مصرف مواد براي فرد ، مهمترين مسئله زندگيش مي شود. به طور معمول ، در صورت وابستگي ، اولأ مجبور مي شود مقدار ماده مصرفي خود را به تدريج افزايش دهد ، ثانيأ در صورت عدم مصرف و يا كاهش مقدار ماده مصرفي ، فرد دچار علائم ناخوشايندي مي شود كه به آن علائم ترك مي گويند.
بنابرين با توجه به اهميت شيوع سوء مصرف مواد و آثار جانبي آن ضرورت مي طلبد كه علل وعوامل موثر در گرايش به سوء مصرف شناخته شوند تا از اين طريق پيشگيري ودرمان مناسبي صورت گيرد.
اولين متغيري كه در پژوهش حاضر در مورد افراد مبتلا به سوء مصرف مواد مورد بررسي قرار مي گيرد طرحواره هاي ناسا زگار است طرحواره هاي ناسازگار به عنوان زيرساختهاي شناختي منجربه تشكيل باورهاي غير منطقي ميشوند. طرحواره ها داراي مؤلفه هاي شناختي،عاطفي ورفتاري هستند. هنگامي كه طرحواره هاي ناسازگار اوليه فعال ميشوندسطوحي از هيجان منتشر ميشود ومستقيم ويا غير مستقيم منجر به اشكال مختلفي از آشفتگي هاي روان شناختي نظير افسردگي ، اضطراب ، عدم توانايي شغل، سوء مصرف مواد ، تعارضات بين فردي و مانند آن مي شود. طرحواره هاي ناسازگار مستقيماً منجر به اختلال شخصيتي خاص نمي شود اما آسيب پذيري فرد را براي اين اختلالات افزايش مي دهند.يانگ (1999)بيان مي كندكه طرحواره هاي ناسازگار بيشتر از آنكه نتيجه وقايع تكان دهنده مجزا باشند ، بيشتر احتمالا ًبوسيله ي الگوي مداوم و"تجارب سمي"روزمره با اعضاءخانواده و همتايان ايجاد مي شوند كه به نحو فزاينده اي طرحواره ها را تقويت مي كنند.
يانگ ريشه ي تحولي طرحواره هاي ناساز گاراوليه را در تجارب ناگوار دوران كودكي مي داند و در واقع به نوعي وجود تجارب ناگوار دوران
كودكي به احتمال بروز اختلال شخصيت در بزرگسالي ربط مي دهند. بر طبق نظر يانگ، طرحواره هاي ناسازگار اوليه به دليل ارضا نشدن نياز هاي اساسي دوران كودكي به وجودمي آمده اند و اعتقاد بر آن است كه انسان ها 5 نيازاساسي دارند كه شامل: 1 – دلبستگي ايمن به ديگران 2 – خود گرداني،كفايت و هويت 3 – آزادي در بيان نيازها وهيجانات سالم 4 – خود انگيختگي وتفريح 5 – محدوديت هاي واقع بينانه وخويشتنداري مي باشد. گاهي اوقات تعامل بين خلق و خوي كودك ومحيط اوليه به جاي ارضاءاين نيازها، منجر به ناكامي آنها مي شود كه باعث شكل گيري طرحواره هاي ناساز گاراوليه مي شود. (يانگ،1999؛ترجمه صاحبي وهمكاران، 1386 )
طرحواره هاي ناساز گاراوليه، الگوهاي هيجاني و شناختي خود آسيب رساني هستند كه در ابتداي رشد و تحول در ذهن شكل گرفته اند و در مسيرزندگي تكرار مي شوند. طرحواره هاي ناساز گار اوليه براي بقاء خودشان مي جنگند اين امر نتيجه تمايل بشر به"هماهنگي شناختي" است.اگر چه فرد مي داند طرحواره هامنجر به ناراحتي مي شود ولي با اين طرحواره احساس راحتي مي كند وهمين احساس راحتي فرد را به اين نتيجه مي رساند كه طرحواره اش درست است .افراد به سمت وقايعي كشيده مي شوند كه با طرحواره هايشان هم خواني دارند وبه همين دليل تغيير طرحواره سخت است. طرحواره ها نقش عمده اي در تفكر ، احساس ، رفتار و نحوه ي برقراري ارتباط با ديگران بازي مي كند. طرحواره هادر اوايل دوران كودكي يا نوجواني باژنهايي دقيق از محيط پيرامون ايجاد ميكند. اين طرحواره ها درطول زمان به حركت خود ادامه مي دهند و خود را به تجارب بعدي زندگي تحميل ميكنند.(يانگ،2003،ترجمه حميد پور واندوز،1386)
- چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت ۹۵ | ۲۱:۳۷
- ۲۲ بازديد
- ۰ نظر