اثربخشي درمان بازسازي شناختي وشيوه هاي صحيح مطالعه در كاهش علايم اضطراب امتحان در دانش آموزان
دانلود پژوهش اثربخشي درمان بازسازي شناختي وشيوه هاي صحيح مطالعه در كاهش علايم اضطراب امتحان در دانش آموزان |
![]() |
دسته بندي | اقدام پژوهي |
فرمت فايل | docx |
حجم فايل | 327 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 114 |
اثربخشي درمان بازسازي شناختي وشيوه هاي صحيح مطالعه در كاهش علايم اضطراب امتحان در دانش آموزان
در 114 صفحه ورد قابل ويرايش با فرمت doc
يكي از گسترده ترين قلمروهاي تحقيق درچند دهه ي گذشته ،اضطراب وحوزه هاي وابسته به آن بوده است .
بررسي هاي اخير نشان داده اند كه اختلالات اضطرابي ،واجد بيشترين فراواني در سطح كل جمعيت هستند
(دادستان ،1376).«اضطراب امتحان » ،به عنوان شكلي از اضطراب وپد يده ه اي متداول ومبهم آموزشي ،
به حالتي اشاره دارد كه فرد درباره ي توانايي هايش درانجام يك وظيفه ،دچار ترس مي كند
{ كورسيني وپيامد آن كاهش توان مقابله باموقعيت هايي مانند موقعيت امتحان است.
برخي از محققان اعتقاد دارند ،اضطراب امتحان فردرا فقط براي مطالعه ي بهتر مهيا مي سازد
{ هولمز.برخي گزارش مي دهند كه كاهش اضطراب ،عملكرد رابه طور واقعي بهبود مي بخشد
{هولسز بنابراين مي توان فردي راكه دچار اضطراب امتحان است ،به منزله فردي توصيف كرد
كه مواد درسي رامي داند،امابه شدت اضطراب وبرانگيختگي وي ماتع از آن مي شود
كه معلومات خود راهنگام امتحان به مصه ظهور برساند .به علاوه ،به ميزاني كه افراد امتحان راتهديد آميز تلقي كنند،
پاسخ هاي تنيدگي زاي بيشتري قبل امتحان نشان مي دهند وبه همان نسبت ،بافقدان اعتماد به نفس وعزت نفس پايين
روبه رو نمي شوند افزون برآن،ممكن است با تفكر نامربوط به تكليف ،وقفه ي طولاني ،
عدم درك معناي كلمات بازخواني مكرر سوال هاي امتحان ،وحشت ،
حواس پرتي ويك ياچند علامت جسماني همراه باشد {Michaud & Rando ,2001:Kivimaki,1995]
ومي توان گفت ،رابطه ي مستقيمي بين عملكرد واضطراب امتحان وجود دارد .
[Holmes ,2001:sud & Prabha,1996:lcher & Woolfolk ,1993;Clark,Fox & Schneider,1998]
امروز ، به رغم ايجاد تغييرات عميق فرهنگي و تغيير در شيوه زندگي و تجدد گرايي ،
بسيار از افراد در رويارويي با مسائل زندگي فاقد تواناي هاي لازم و اساسي هستند
و همين امر آنان را در مواجه با مشكلات و مسايل روز مره زندگي ناتوان ساخته است.
پژوهشهاي بي شماري نشان داده اند كه بسياري از مشكلات بهداشتي و اختلالات رواني ،
عاطفي ريشه هاي رواني – اجتماعي دارند . براي مثال بسيار از آسيب هاي اجتماعي مانند خودكشي
، اعتياد ، خشونت ، رفتارهاي بزهكارانه و اختلالات رواني ريشه در ، عزت نفس پايين ، ناتواني در بيان احساس
و فقدان مهارتهاي ارتباطي دارد . انسانها براي مقابله سازگارانه با موقعيت هاي تنش زا و كشمكشهاي زندگي
نياز به آموختن برخي مهارتها دارند . بديهي است كه به منظور دست يابي به عملكرد مثبت ،
شيوه هاي درمانگري متفاوتي درقلمروي اضطراب به كار رفته اند كه به طور كلي مي توان
آنها رابه دوگروه تقسيم كرد .«درمان گري شناختي » «ودرمانگري رفتاري » .
هدف شناخت درمانگري ها ،كاهش اضطراب ورساندن آن به سطح قابل تحمل براي فرد است ،
درحالي كه هدف اصلي روشهاي رفتاري ،آموزش مهار استرس به افرادي است كه به نظر مي رسد ،
هرگز نياموخته اند . چگونه به مقابله باموقعيت هاي تنيدگي زا بپردازند وياچگونه به ايجاد سدي در برابر اضطراب خود دست يابند.
متخصصان علوم رفتاري معتقدند ، يكي از موثرترين برنامه هايي كه به افراد كمك مي كند
تا زندگي بهتر و سالمتري داشته باشند ، برنامه آموزش شناختي –رفتاري مي باشد .
هدف از اين برنامه كمك به افراد جهت شناخت هر چه بهتر خود ، برقراري روابط بين فردي مناسب و موثر ،
كنترل هيجانات ، مديريت داشتن بر شرايط تنش زا و حل كردن هر چه بهتر مسائل و مشكلات افراد است .
در سايه تامين چنين هدفي ، توانايي هاي رواني – اجتماعي افراد افزايش پيدا مي كند
و با ارتقاي تواناي هاي رواني – اجتماعي افراد يك جامعه مي توان سطح بهداشت روان را در آن جامعه بالا برد
و از بروز آسيب هاي اجتماعي پيشگيري كرد . براي ايجاد و افزايش تواناي هاي رواني – اجتماعي و ارتقاء سطح سلامت ،
آموزش هر يك از اين حوزه ها ضروري است . تحقيقات نشان داده است
اگر ما دانش و اطلاعات لازم را در اختيار افراد قرار دهيم و موقعيت هايي را بوجود آوريم
كه طي آن افراد بتوانند آموخته هاي خود را به صورت عملي تجربه كنند ،
آنگاه اين دانش و ارزش و نگرش به تواناي هاي بالفعل تبديل خواهد شد .
اين توانمندي به افراد كمك مي كند تا بدانند در هر موقعيت چه كاري بايد انجام دهند و چگونه بايد آنرا انجام دهند . ( سلطاني 1386 )
رشد دانش و فناوري در قرن بيست و يكم به بالاترين سطح خود در تاريخ معرفت بشري خواهد رسيد
و با خود تحولات و تغييرات ذخيره كننده اي را در ابعاد گوناگون به همراه خواهد داشت .
شيوه هاي رويارويي با مسائل موجود و نوظهور ، هماهنگي و سازگاري با تغييرات ،
نحوه ارتباط با ديگران ، فشارهاي ناشي از شرايط محيطي و ... همه گونه هايي از مسائل و مشكلاتي هستند
كه بيش از پيش در عصر جديد مطرح مي شوند . بنابراين زندگي در چنين شرايطي ، مهارتهاي خاصي را طلب مي كند ،
مهارتهايي كه بتواند درست زيستن ، يعني زندگي سالم و با نشاط ، توام با صلح و بالندگي و كار آمدي را به ارمغان آورد .
شناخت درمانگري (بازسازي شناختي ،برنقش پردازش شناختي درهيجان ورفتار تاكيد دارد .
پاسخ هاي هيجاني ورفتاري فرد به يك موقعيت ،تاحد زيادي حاصل نحوه ي ادراد ،
تفسير ومعنايي است كه براي آن رويداد قاتل مي شود .وقتي افراد ارزش هاي حياتي خود رادر معرض تهديد مي بينند ،
دچار پريشاني واضطراب مي شوند .در اين هنگام ،ادراك وتفسير آن ها از رويدادها ،انتخابي ،خود ميان بينانه وخشك است .
اين امر به آسيب كنشي فعاليت شناختي طبيعي مي انجامد وتوانايي متوقف كردن تفكر ناهماهنگ ،
تمركز يادآوري واستدلال ،به ضعف مي گرايد.هدف درمان بازسازي شناختي ،تصحيح اشتباه
در پردازش اطلاعات وكمك به فرد درتعديل فرض هايي است كه به بقاي رفتار وهيجان هاي سازش نايافته كمك مي كند
- سه شنبه ۱۷ فروردین ۹۵ | ۲۱:۴۳
- ۷ بازديد
- ۰ نظر